وارد روندی شدهایم که بیمحابا به انباشت سرمایه در کلانشهرها منجر میشود. بیش از 50 درصد امکانات و زیرساختها در کلانشهرهایی مانند تهران متمرکز شده که این انباشت باعث هجوم خانوادهها به سمت این مراکز میشود. در 50 سال گذشته انباشت قدرت٬ ثروت و درآمد در شهرهای منطقهای مانند مشهد٬ تبریز٬ اهواز و تهران منجر به تشدید حاشیهنشینی شده است. ضمن اینکه توزیع ثروت و خدمات در کشور عادلانه نیست. به طور مثال در منطقه 22 تهران چگونه برجسازان با قدرت و بورسبازی زمینها را غارت کردند و به ساختوساز میپردازند.
علت دیگر شکلگیری حاشیهنشینی، عدم نظارت بر فضاهای پیرامون شهری و توجه نکردن به ساختاریابی فضا است. بدون توجه به مسائل بیان شده، فضایی شکل میگیرد که در آن همواره مردم جلوتر از مسئولان هستند. درواقع ابتدا چنین فضایی به شهر تحمیل میشود و سپس طرحهای ساماندهی و بهسازی شکل میگیرند.
افرادی که در شهرداریها و دستگاههای دولتی به عنوان متولی برخورد با معضل حاشیهنشینی استخدام میشوند به اندازه مشاوران قوی نیستند و هر حرفی را که مشاوران میزنند اجرا میکنند.
برای مقابله با معضل حاشیهنشینی معتقدم الگوی توزیع درآمد در سطح کلان و ملی باید تغییر کند. ضمن اینکه مدیریت شهری نیز باید دراختیار مردم و سازمانهای محله محور قرار بگیرند و الگوی مدیریت از بالا به پائین با مدیریت از پائین به بالا تلفیق شود.
در روند توسعه کشور نیز به راحتی میتوان با معضل حاشیهنشینی برخورد کرد. پیش از دهه 70 میلادی، حلبی آبادهای زیادی در شهر پاریس وجود داشتند که با توسعه یافتگی این شهر به محلههایی مفرح و نو تبدیل شدند.
سازمانهای مبتنی بر محله محور نیز باید در روند برخورد با معضل حاشیهنشینی از استقلال کافی برخوردار باشند٬ در طرحهای پایلوتی که برای مقابله با حاشیهنشینی در شهرهایی مانند بجنورد اجرا شد، سازمانها به دلیل وابستگی به دولت چندان موفق عمل نکردند اما در برنامههای جدید باید راه حلی برای این معضل اندیشیده شود./
نظر شما